زندگی نامه؛وصیت نامه وخاطرات سردارشهید عزیزقاسمیان( قاسم پور)
عنوان خاطره : ‹‹ ذکر شهادتین›› بنده از کسانی هستم که افتخار و سعادت همرزم بودن را با شهید سرافرازپاسدار ایشانرا زهی سعادت ! که در او جمع است ایمان و سعادت و شهادت! حسن ختام این خاطره همین بس که : ‹‹ ای خوشا بر آنکه سینه چاک شد بهر معصومان ، دلش غمناک شد از فدا گشتـن بحق ، بی باک شد عاقبت خونین کفن در خاک شد .›› راوی : میرزاعلی نیازی
‹‹ عزیزقاسم پور›› در‹‹ منطقه عملیاتی شاخ شمیران عراق ›› را داشته ام ، بلااغراق ایشان در تقوی ، متانت اخلاق و رزم زبانزد بودند . درست به یاد دارم که صبح روز 7 / 1 / 1367در منطقه مزبور در چند قدمی عراقیها : ایشان روی یک بلندی ناقوس اذان را با صدای رسا مینواختند . گفتم : ‹‹ عزیز ! یواش تر! الان عراقی ها می فهمن و بر سرمان آتش می ریزن! ›› ولی شهید عزیز با متانت همیشگی اش فرمودند : ‹‹ بگذار بفهمن که با کیا طرفن !›› و بلند و محکم اذان گفتند و به لحاظ ضرورت نماز را با پوتین خواندند . صبح همان روز سنگرشان هدف اصابت توپ و گلوله های دشمن قرار گرفت و در گرد و غبار محو شد . دوان دوان رفتم و دیدم بد جوری زخمی است و بی رمق آخرین لحظات حیات را سپری می کند ، دستم را زیر سرش بردم و سرش را روی پاهایم گذاشتم و او را به آغوش کشیدم، دیدم سه مرتبه گفتند: ‹‹ اَشْهَدُ اَنْ لاالهَ الا الله وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَدَّاً رَسُول ا لله ›› و جان به جان آفرین تسلیم کرد و درآن روزاین قضیه عمیقاً مرا متألم ساخت وانصافاً دیوار های هول و یأس و هراسم را فرو ریخت که مردان معتقد و واقعی این چنینند و حتی در سخت ترین لحظات احتضار و وداع با هستی و همه چیز ، هم آخرین کلامشان ، شهادتین و ذکر و یاد خداست ؛ ولی ما هنوز در خم یک کوچه ایم !
By Ashoora.ir & Night Skin